چهرهای کلاسیک از یک مرد احترامبرانگیز، دارای مؤلفههای یک سبک در رفتار، پایبند به مکتب و روشی که در آن پرورش یافته بود، سختگیر و جدی و دیپلمات. مجموعهای از اینها در همه پدیدار نمیشود. در جعفر کاشانی اما همیشه پدیدار بود، یک عمر مثل خودش بود. او مثل خودش و به سبک و سیاقی مشخص و بر پایه اصولی پایبند به آنها فکر میکرد و عدولی از طریق اندیشهاش نداشت.
همیشه چیزی را بیشتر و آرمانگرایانهتر از آنچه جریان داشت، میخواست. شاید بارها نفهمیده باشید چرا همراهتان نیست، چرا مثل شما ماجرایی را نمیبیند اما او اتفاقاً بهترین همراه بود و چیزی بیشتر از آنچه میخواستید، برای باشگاه طلب میکرد.
جعفر کاشانی از چهرههای بیتکرار در فوتبال ایران است، چهرهای اثرگذار و مصمم برای ادامه حیات باشگاه شاهین که عشق و نفس و زندگی مردی به نام عباس اکرامی بود. مردانی همچون پرویز دهداری، امیرمسعود برومند، حسین کلانی، همایون بهزادی، جعفر کاشانی، حمید شیرزادگان و ... شاهین را سازنده زندگی میدانستند، نه فقط سازنده دوران ورزشی. عباس اکرامی، روزنامهنگار و معلم بود و مکتب شاهین را بنیان گذاشت. مثل تمام چهرههای شاخص روزنامهنگاری ورزشی آن دوران، سردبیری کیهان ورزشی را تجربه کرد و البته شاهین را ساخت که هنوز در پرورش بازیکنان یک نمونه ماندگار است. کیهان ورزشی چه حکایت عجیبی در ورزش است که از اکرامی تا اسداللهی و دری و گیلانپور و دیگران را به صندلی سردبیری مینشاند. چهرههایی تکرارنشدنی از شاهین پیدا شدند که نشان میدهد جریان آموزش در آن باشگاه چه حکایت غریبی داشته است. دیروز یکی از ماندگارترین چهرههای آن باشگاه رویایی، چشم از جهان فروبست و حسرتی را به دلها نشاند تا به یاد بیاوریم که فوتبال ایران مردانی بزرگ را یک به یک از دست داده تا فوتبال به دست چهرههایی ناآشنا اداره شود. جعفر کاشانی سالهای سال فعالیت حرفهای به عنوان دیپلمات را تجربه کرد تا شاید همه باور کنند که باشگاههایی مثل شاهین نه محل پرورش فوتبالیست، بلکه مکتبخانهای برای پرورش اندیشه و چهرههایی برای هر عرصه بودند.
جعفر کاشانی همیشه کوشش کرد تا پرسپولیس ادامه مسیر شاهین باشد اما او یا هر کس دیگری چگونه میتواند به تنهایی جریانی را زنده نگه دارد؟ واقعیت این است که تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و جریان رایج در ورزش فرصتی را برای پایبندی به آن اصول اصیل باقی نگذاشته و گاه ایدهها و نظرات چهرههایی مثل جعفر کاشانی حتی خیالپردازانه تلقی میشوند، در حالیکه آنها مسئولانه کوشش کردهاند تا مسیرهایی ایدهآل دستکم در ذهن ما زنده بمانند.
کاشانی هر بار که در پرسپولیس سمت داشت، مورد احترام بود اما صاحب اختیار برای تبیین اندیشهاش نبود. او البته همواره کوشش کرد تا افکاری اصیل را زنده نگه دارد و چهرهاش همیشه یکی از نمادهای شاهین و پرسپولیس است، مردی که احترام را همیشه به خاطرمان میآورد و باشگاه را جریانی فراتر از یک تیم ورزشی جلوه میدهد. یاد او زنده خواهد ماند اما اینکه چهرههایی مثل او در نسلهای دیگر تکرار شوند، چندان محتمل نیست. فقط یاد مردانی مثل کاشانی نباید زنده باشد، بلکه اگر آنها اندیشهای برای ساختن باشگاههایی بزرگ و صاحب سبک داشتند، این وجه از شخصیتشان باید زنده بماند. یاد و مقام او، یاد و اندیشه و روش او زندهباد.