میگویند پلن بعدی پرسپولیسیها در صورت ناتوانی در حفظ برانکو ایوانکوویچ، استخدام افشین قطبی است. حتی زمزمههایی مبنی بر آغاز مذاکرات هم به گوش میرسد که مطابق انتظار تکذیب شده، اما محال است پیگیر جدی فوتبال ایران باشید و ندانید که این تکذیبها به لعنت خدا هم نمیارزند.
در عصر برانکو چهار مدیرعامل عوض شدند و تنها وظیفه هر کدام از آنها هم حفظ مربی کروات بود، اما گویا حتی این تکلیف ساده هم از استطاعت ایرج عرب خارج است؛ هزار الله اکبر! مردی که تا قبل از حضور در پرسپولیس حتی دو تصویر پرسنلی هم در گوگل ایمیج نداشت، حالا با جستجوی اسمش به دو هزار تصویر در کنار جامهای قهرمانی میرسد، اما هر جا حرف حفظ برانکو میشود، فقط مکررات کسالتبارش در مورد چند برابر شدن قیمت دلار را تکرار میکند. خب ردش کنید برود و دوباره حمید درخشان ریالبگیر را بیاورید؛ مخصوصا که ریال بر خلاف دلار روز به روز ارزانتر هم شده است!
یادش به «شر»، روزی که حبیب کاشانی از قیمت پایین قرارداد 300 میلیونی حمید استیلی به عنوان یکی از مزایای او یاد میکرد و هیچ نمیفهمید در حال چه ارزانفروشی خجالتآور و زیانباری است. ظاهرا، اما نقشه فعلی پرسپولیسیها حتی از این هم خطرناکتر است. اگر با حمید درحشان یا علی دایی طرف باشید، انتظاراتتان را تعدیل میکنید و میدانید که تاکتیک و آنالیز و کار علمی تعطیل است. گزینهای مثل افشین قطبی، اما از جنس دیگری است؛ مردی با روبنای فریبنده و زیربنای ویران؛ کسی که 11 سال بعد از قهرمان کردن پرسپولیس، هنوز تنها نقطه درخشان کارنامهاش همین است و به زور همان هم خواب بازگشت به نیمکت سرخ را میبیند. قطبی همین تازگیها از علاقهاش به سرمربیگری در پرسپولیس سخن گفته و شاید گروهی از مسوولان باشگاه هم تصور کنند انتخاب او میتواند زهر جدایی برانکو را بگیرد، اما از همین حالا بدانید این یک معامله نفرینشده است؛ تاخت زدن الماس با خروس قندی. تاریخ در مورد شما قضاوت خواهد کرد.
اولین کار مفید دستهای پشت پرده!
تنها یک روز بعد از سومین قهرمانی پیاپی پرسپولیس در لیگ برتر، افشین قطبی مصاحبه کرد و گفت: «کار من برای پیوستن به پرسپولیس تمام شده بود، اما دستهای پشت پرده در آخرین لحظات اجازه ندادند بیایم.» اشاره قطبی به فروردین 94 است که مدیران باشگاه بر سر دوراهی او و برانکو، نهایتا مربی کروات را ترجیح دادند. این تردیدها همیشه در دنیای فوتبال وجود دارد. اتفاقا سال اول سرمربیگری پپ گواردیولا در بارسلونا هم مدیران این باشگاه بین او و روبرتو مانچینی مردد بودند. حتی بعدتر که پپ آمد و از دو بازی اول لالیگا فقط یک امتیاز گرفت، انتقادات بسیار زیادی مطرح شد که چرا گواردیولای جوان و بیتجربه به مانچوی خوشتیپ ترجیح داده شده است، اما گذر زمان عصر پپ را به یک دوره بیبدیل در تاریخ بارسلونا تبدیل کرد. منتها فرق آنها با ما این است که مانچینی در این سالها هرگز از منتفی شدن حضورش در بارسا در آخرین لحظات گله نکرده است. او خوب میداند تاجوتخت پپ چنان پایههای ستبری در خاطرات مردم کاتالونیا دارد که هر خدشهای به آن، «تف سر بالا» است. یکی مثل افشین قطبی، اما چنین درکی ندارد. البته آنها که شخصیت او را بهتر میشناسند، میدانند که توهم در تار و پود و عمق کاراکتر قطبی تنیده شده و چنین اظهارنظرهایی از جناب به اصطلاح امپراطور بعید نیست، اما انتظار میرفت دستکم وقتی هنوز استیج قهرمانی سوم پرسپولیس کاملا جمع نشده، او از این حرفها نزند. خب اگر شما را جای برانکو میآوردند چه میکردید؟ مثلا ظرف سه سال، 10 قهرمانی لیگ میگرفتید؟
بیبیسی، تیم ملی، شکست و شرمساری
این دومین بار است که افشین قطبی از دخالت دستهای پشت پرده در تغییر سرنوشت خودش گله میکند. مرتبه قبلی مربوط به سال 87 میشد که قرار بود قطبی را سرمربی تیم ملی کنند، اما در آخرین دقایق علی دایی (احتمالا با دستور مقامات ارشد دولتی) جانشین او شد. قطبی به شدت از این مساله رنجید؛ چنان که حتی عطای ادامه کار در پرسپولیس را هم به لقایش بخشید و شبانه از تهران رفت.
افشین که در آن مقطع هیچ آیندهای برای خودش در فوتبال ایران متصور نبود، بعد از ترک کشور در گفتگو با شبکه تلویزیونی بیبیسی مطالب تند و عجیبی علیه امنیت اجتماعی ایران به زبان آورد، اما در کمال شگفتی پس از عزل عیدانه علی دایی به خاطر شکست برابر عربستان، قطبی به ایران برگشت و سرمربی تیم ملی شد. او با شعار شناخت دقیق از کرهجنوبی روی نیمکت ایران نشست، اما تیم کشورمان هم در مقدماتی جامجهانی 2010 و هم در یکچهارم نهایی جام ملتهای 2011 آسیا مقابل کرهجنوبی ناکام ماند و از گردونه مسابقات کنار رفت! حالا هم نوبت گله دوباره از دستهای پشت پرده رسیده؛ دستهایی که این بار اجازه ندادند قطبی سرمربی پرسپولیس شود. فقط خدا کند این بار مثل دفعه قبلی نک و نالهای او باعث نشود چهار صباح بعد جای برانکو را بگیرد و در عمل نشان بدهد حذف او، از معدود تصمیمات درست دستهای پشت پرده در ایران بوده است! شما بعد از آن همه داستانسرایی و غرولند، در تیم ملی چه گلی به سر ملت زدید که حالا چشمتان دنبال پرسپولیس است؟
بدون «دست پشت پرده» چه کردی؟
سوال بعدی از افشین قطبی این است که اگر او فضای فوتبال ایران را در این حد ناسالم میبیند و مدام قربانی دستهای پشت پرده میشود، چرا بازار کار دیگری برای خود انتخاب نمیکند؟ از قضا در جریان موقعیتهای شغلی او بعد از جداییاش از تیم ملی ایران هستیم؛ جایی که قطبی قدر سه سالونیم فرصت اعطا شده به خودش در شیمیزو اسپالس ژاپن را ندانست و به نخستین مربی اخراجی تاریخ این باشگاه تبدیل شد. جالب است که دوستان رسانهایاش در ایران –همانها که فقط خبر بردهای افشین را منتشر میکردند! - مدعی بودند اگرچه او در نتیجهگیری موفق عمل نکرده، ولی یک تیم خوب و جوان برای آینده باشگاه ساخته، اما همان تیم خوب و جوان سال بعد به دست پایینتر سقوط کرد. بعد هم تجربه ناموفق دیگری در بوریرام تایلند و دسته دوم چین؛ نکند فوتبال شرق آسیا هم مثل فوتبال ایران کثیف بود؟ پس چرا این یک سال آخر را خانهنشین بودید؟ و آن مقطع دو ساله بعد از اخراج از شیمیزو؟ اصلا شما در طول همین نیمفصل با فولاد خوزستان چه کردید؟ 3 برد از 12 بازی آخر؟ تازه خواب نیمکت پرسپولیس را هم میبینید؟
از تابلوهای نقاشی همسر تا مادر بیمار
افشین قطبی یک قهرمانی دراماتیک و تاریخی با پرسپولیس به دست آورده و بنابراین بسیاری از هواداران این تیم او را دوست دارند. این علاقه گاهی مانع از آن میشود که برخی واقعیات به چشم بیاید. قطبی در دهه هشتاد با پرسپولیس و فدراسیون فوتبال قراردادهایی داشت که بر اساس آن مالیات دستمزدش به عهده طرف مقابل بود. مثل خیلی از دیگر مربیان وارداتی، او هم رفت و مالیاتش را ندادند تا به نوعی نتواند به ایران برگردد. در این بازه زمانی 10 ساله، مادر افشین قطبی در ایران بیمار شد و به رحمت خدا رفت، اما آقای قلب شیر حتی برنگشت تا در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند.
اولین پیشنهاد کاری جدی از ایران، اما او را به سرزمین پدری بازگرداند. فولاد خوزستان مالیات 170 میلیون تومانی قطبی را پرداخت کرد تا کسی که مادرش را تنها گذاشته بود، لااقل برای کار به ایران برگردد. افشین قطبی همان کسی است که سال دوم حضورش در ایران، در واکنش به سودجویی از دلالی دیکارمو گفته بود: «آنقدر پول دارم که اگر 20 سال هم کار نکنم اتفاقی نمیافتد.» هیچ کجای این ثروت، اما ارزش تماشای مادر در واپسین لحظات را نداشت. کاش حداقل پیشنهاد فولاد چند ماه زودتر از راه رسیده بود تا امپراطور احساسات، به خرج دیگران والده محتضرش را ملاقات کند. البته که کلیدواژه «مادر بیمار و چشمانتظار» بیش از حد خصوصی است و منتقد حق سرک کشیدن در آن را ندارد، اما شاید بشود برای کسی که بخش عمدهای از کاراکتر حرفهایاش بر پایه شوآفهای احساسی و بازی با عواطف مردم استوار است استثناء قائل شد؛ کسی که تابستان 87 خرید تابلوهای نقاشی 50 میلیون تومانی بانو یوروم را در زمره شروط تمدید قراردادش به باشگاه پرسپولیس تحمیل کرد و لابد امروز دیگران اجازه دارند از او بپرسند قلب شیر پس چرا برای مادرش از سنگ بود؟