رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا کلید خورده و نمایندگان فوتبال ایران باید حق خود را از این آوردگاه بزرگ مطالبه کنند، در این میان سهم هواداران و سکوهایی که گاه حرفهای نیستند، چقدر است؟
گاه و بیگاه از یار دوازدهم مینویسیم و اهمیت و نقشی که هواداران دارند، استادیومهای بدون هوادار را تماشا میکنیم و به یاد همهمه و تشویق مردمی میافتیم که وقتی نیستند، فوتبال هم نیست. این هواداران معمولاً و الزاماً نیازمند یک لیدر در میان خود نیستند، تیم مردمی، هواداران مردمی و مستقل خودش را دارد و اگر پیرمردی دوست داشتنی و مورد شناسایی هواداران در این میان شعارهای قدیمی و مؤثری را هدایت میکند، لزوماً همان لیدری نیست که گاهی نقشی مافیایی به خود میگیرد.
یکی خط میدهد و دیگری خطخطی میکند، هواداران نیز معمولاً در این هیاهوی خط و پاره خط، دچار سردرگمی و دلخوری میشوند. گاهی نیز ناخواسته تن به شعارهایی میدهند که نه از پشت پرده آنها خبر دارند و نه میدانند که پس از سردادن آنچه اتفاقاتی رخ میدهد.
چند ساعت قبل از آغاز بازی، با همه توان فریاد میزنند و وقتی بازی آغاز شد، در سکوتی عجیب و غیر حرفهای فرو میروند، به محض دریافت یک گل همه ساکت میشوند و دیگر خبری از یار دوازدهم نیست که نیست.
سخت میشود شبیه برخی پدیدههای اجتماعی در فوتبال ایران را در سایر کشورها به راحتی ردیابی کرد، نکته جالب توجه اینکه منظور از سایر کشورها الزاماً اروپای غربی یا آمریکای شمالی و ژاپن و کره جنوبی نیست بلکه حتی در فوتبال تازه احیا شده افغانستان و فوتبال زخمی بحرین هم گاهی پدیدههای منحصر به فرد فوتبال ایران را هرگز مشاهده نمیکنیم. اینکه یک لیدر قدرتش در حد ایجاد فشار علیه سرمربی تیم یا حتی مدیرعامل یک باشگاه باشد و برای هر شعاری، مبلغی خاص تعریف شود!
به راستی نقش لیدرها و به اصلاح فرمانرواهای سکوها در سرنوشت فوتبال باشگاهی و ملی ایران چیست؟ در آستانه بازیهای لیگ قهرمانان آسیا آیا نباید به فکر اهمیت این پدیده باشیم و شاید نگران تأثیر مثبت و منفی یار دوازدهم؟
البته که حکم مطلق در این خصوص نمیشود صادر کرد و در ادامه به مواردی از این دست در برخی کشورهای دنیا اشاره خواهد شد اما نویسنده مشخصاً بر این موضوع تاکید میکند که این معضل اجتماعی و فرهنگی در ایران به یک مشکل عمیق و ریشه دار تبدیل شده که روز به روز نقشی جدی تر و متأسفانه یا خوشبختانه تاثیرگذارتر پیدا میکند.
پدیدههایی که تا حدی مشابه نوع ایرانی هستند، زیر پرچم شوم هولیگانیسم، فاشیسم و نژاد پرستیهای عمیق در فوتبال اروپا خواهند بود. تنها سلاح یک باشگاه فوتبال برای دوری از این پدیده آزار دهنده، مردمی بودن است و این مردمی بودن به عنوان یک ضریب شناسایی، باید روز به روز تقویت شود.
در آفریقا الجزایر، مراکش و تا حدودی نیجریه از این پدیده شوم رنج میبرند و گاردین در مقاله معروف خود تحت عنوان راهکاری برای فرار از خطر، مینویسد: باشگاههایی که «باشگاه هواداران» حرفهای و منسجم ندارند، در واقع گویا درب ورودی باشگاه خود را به روی مافیای سکوها باز کرده و برایشان فرض قرمز پهن کردهاند.
این موضوع در آمریکای جنوبی نیز گاه رؤیت میشود، جایی که معمولاً لیدرها فقط با فوتبال سر و کار ندارند و ردپای مافیاهای مختلف در ابعاد گوناگون مانند مواد مخدر، اسلحه و غیره ردیابی میشود، اما هرچه فوتبال، رنگ فوتبالی بیشتری به خود میگیرد، این ردپاها نیز کمرنگتر میشود و در این میان نباید نقش مهم نیروهای امنیتی و پلیس ملی را نادیده گرفت.
روزنامه اسپورت کاتالونیا در مقالهای که سپتامبر 2016 به چاپ رسیده مدعی میشود، گروه بویکسس نویس به عنوان یکی از گروههای مخرب و معارض با دولت اسپانیا دهها بار در دو سال گذشته قصد تهدید، خرابکاری و تنظیم و هدایت شعارهایی علیه مدیران وقت باشگاه بارسلونا را داشته که همه موارد توسط پلیس امنیت ملی اسپانیا در زمان درست، تشخیص داده شده و با آن مقابله صورت گرفته است. البته در همان زمان مدیریت باشگاه بارسلونا برای توضیح درباره داشتن یا نداشتن رابطه با این لیدرها که از سکوهای نیوکمپ برخی حوادث داخل تیم را کنترل میکردند، بارها به اداره امنیت ملی اسپانیا، فدراسیون فوتبال اسپانیا و انجمن فوتبال کاتالونیا فراخوانده شد.
نکته بسیار مهم در این میان اینکه در بخش قابل توجهی از باشگاههای بزرگ و معتبر جهان، وجود کانون هواداران یا باشگاه هواداری این مشکل را کاملاً حل کرده است و دیگر نیازی به افراد غریبه برای هماهنگ کردن و جمع آوری هواداران نیست و کانون هواداران در یک باشگاه به راحتی میتواند هم محصولات باشگاه را به فروش برساند و هم با هواداران خود بهترین تعامل را برقرار کند.