«فوتبال از هر لحاظی شبیه به زندگی است و میدانید همانطور که در زندگی برای بازندهها داستانی نمیسازند، در فوتبال هم برای بازندهها کسی داستانی نمینویسد.»
سعید داودی در فرهنگستان فوتبال نوشت: «سوت پایان بازی که به صدا درآمد یک غم بزرگ نشست روی سینهام. نیمکت ذخیرۀ فرانسه که دویدند سمت زمین، من نه به قهرمانی فرانسه که به شکست تیمی فکر کردم که از هر نظر شایستۀ قهرمانی در جام بود؛ تیمی با پیراهنهای شطرنجی قرمز و سپید؛. تیمی که بر خلاف همۀ پیشبینیها تا فینال جام خودش را رساند و از هر تیمی تیمتر بود.
میدانید فوتبال از هر نظر شبیه به زندگی است. شکست، پیروزی، پستها و حتی قوانینش درست شبیه به زندگی است. اصلاً دلیل توفیق فوتبال نسبت به دیگر ورزشها همین است.
از آفساید شروع کنم. به قول حمیدرضا صدر «شاید آفساید نفرتانگیزترین قانون فوتبال باشد ولی بیتردید بازتابنده تلاش بیثمر و گولزنک زندگیِ آدمی هم هست!» میدانید آفساید نفرتانگیز است چون گاهی که با تمام وجود میدوید و تلاش میکنید تا به توپ برسید و آن را به تور دروازه برسانید و خوشحالی کنید. دقیقاً در همان لحظه که آدرنالین بدنتان از شدت خوشحالی به بالاترین حد خودش رسیده دست کمک داور با پرچمش که آنرا از دور برایتان تکان میدهد صاف میزند توی برجکت. بلی! در آفساید بودهاید. (درست مثل صحنۀ گل ایران به اسپانیا و فریادهایی که با یک پرچم توی گلوهایمان خشکید.) اصلاً همین است که میگویم نامردتر از قانون آفساید نداریم. چه در فوتبال و چه در زندگی.
مثال دیگری که برای این استدلال دارم حرفی است که هگل مینویسد و اعتقادی است که او دارد. «برای هگل آزادی به این مفهوم است که بشر باید در جامعهای و تحت قوانینی زندگی کند که آن قوانین با اراده آزاد انسانها سازگار باشد.» هگل مینویسد فوتبال از هر لحاظی با این تعریف همخوانی دارد. مینویسد: «در هیچ ورزشی جمعیای نمیتوان مثل فوتبال آزادانه دوید و دویدن نشانۀ آزادی است.» و بعد به این میپردازد که در فوتبال هر کس نقشی بر عهده دارد و دارای پست تعریف شدهای است. اما با این حال میتواند به دیگر نقاط زمین هم سرکشی کند. میتواند برای پیروزی بجنگد، دفاع کند و گل بزند و حتی اگر گل هم نزند میتواند در زدن گل و کسب پیروزی سهمی داشته باشد. میگوید زمین فوتبال مثل جامعه بسیار بزرگ است. حضور در زمین احساس حضور در جامعه را القاء میکند. جامعهای که آدمهایش پیوسته در حال حرکتند و اگر سستی به کارشان راه پیدا کند عقب میافتند. جامعهای که فردگرایی نیز در آن اهمیت دارد ولی مفهوم بودنش همیشه پابرجاست.
به خاطر همین شباهتهاست که میگویم فوتبال از هر لحاظی شبیه به زندگی است و میدانید همانطور که در زندگی برای بازندهها داستانی نمیسازند، در فوتبال هم برای بازندهها کسی داستانی نمینویسد. کرواسی باخت و خب مطمئناً چند سال دیگر کسی با یادآوری جام بیست هجده حرفی از این تیم نمیآورد. بهتر بخواهم بگویم. مفهوم حرفم همان جملۀ کلیشهای است که میگوید تاریخ را فاتحان مینویسند. امشب کرواسی باخت. تیم شیکپوش جام، با آن پیراهنهای شطرنجی سپید و قرمزی که دلم میخواست یکی از آنها را امشب میداشتم؛ تیمی که حقش باخت نبود. ولی خب گردش روزگار است و پیشآمدهایی که گاهی اوقات کنترلش از دسترس ما خارج میشود.»