5 درسی که از دربی 84 آموختیم
پیروزی شیرین استقلال مقابل رقیب سنتی جایگاه علیرضا منصوریان سرمربی آبیپوشان را در پست سرمربی محکم میکند.
عیسی عظیمی نویسنده میهمان ورزش سه در مطلبی خواندنی به جنبههای مختلف برد استقلال و البته شکست پرسپولیس پرداخته است. مسابقهای که شاید پیشداوریهای بیش از حد و غرور پرسپولیسیها از دلایل اصلی عدم موفقیت سرخها در آن بود.
این مطلب را بخوانید:
۱. تیم بهتر، تیم برنده است
این گزارهایست که تکلیف ما را با بازی مشخص میکند؛ به اسکوربورد نگاه کن و تمام! این خلاصهی آن چیزی است که وجه تمایز دربی از سایر بازیها به شمار میآید. وقتی میبری، یعنی بهتر بودهای. چندان فرقی نمیکند که این برد به چه قیمتی و با چه کیفیتی به دست آمده باشد.
۲. گهی زین به پشت
هر چهقدر هم که عادل فردوسیپور دربی را در نبود کمال کامیابینیا خلاصه کند، باید به یاد بسپریم که فوتبال بازی حسرت خوردن نیست؛ شما باید برای ساختن جانشین آماده باشید و در چند روزی که به بازی مانده باید ایدهی جایگزینتان را بپرورید. حتی ممکن است همین کار را هم بکنید اما جواب تمرین را، در مسابقه نگیرید. بلا که همیشه برای رقیب نیست. سندروم مهدی کیانی، به فاصله یک هفته ممکن است شما را هم دچار کند.
۳. روی کاغذ، روی چمن
بله... اعتماد به نفس زیاد، لزوماً ضامن پیروزی نیست. به مصاحبه پیش از بازی خردبین برگردیم. جایی که از برتری فنی بیچونوچرای پرسپولیس بر «همهی تیمهای لیگ» میگوید. حرفی که پر هم بیراه نیست اما ساقهای بیستوچندساله را سنگین میکند. بیستوچندسالههایی که هنوز آنقدر حریص و عاقل نیستند که اولویت مبارزه را به سکرِ پیروزی پیش از سوت پایان درک کنند.
۴. دفاع، بهترین حمله است؛ ضدحمله بهترین دفاع
استراتژی آتلتیکویی استقلال، چیزی که پیش از بازی هم حرفش بود، کار کرد. این برای منصوریانی که تیماش در تمام فصل متهم به بازی بدون استراتژی بوده، یک دستاورد بزرگ است. دستاوردی که اگرچه برای بازگشت به لیگ کافی به نظر نمیرسد، اما میتواند به یک تیم سبک که در قسمت سایهی جدول حرکت میکند، وزن بدهد.
۵. شانس و باقی قضایا
اینکه در چهلوپنج دقیقه از یک بازی سه موقعیت بسازی و هر سه تبدیل به گل شود، شاید هر چند ده سال یک بار پیش بیاید. اما مهم این است که این جور شدن در و تخته، در مهمترین بازی فصل برایات اتفاق بیافتد. و وقتی علی منصوریان باشی و پیش از فصل بگویی که آمدهام تا دربی را ببرم، یعنی لیاقت این شانس گزاف را داشتهای. قصه چتر و نماز باران؛ شانس وقتی این چنین با آغوش باز به تو رو میکند که به آن ایمان داشته باشی.