جامعه نالایق فوتبال و سلاطین مطرود
رفتارهای غلط و فراموشکاری اهالی فوتبال در ایران در قبال بزرگان و پیشکسوتان نشان میدهد که «ما» لایق داشتن ستارگان بزرگ نیستیم.
از ظهور پدیده دلفریب فوتبال در دنیا بیش از ۱۰۰ سال میگذرد. در این مدت ستارگان بزرگی در دنیای فوتبال طلوع کرده، بالیدهاند و در نهایت افول کردهاند اما آن چه همیشه ثابت و بیتغییر مانده، نحوه پرداختن به آنها در جمع فوتبالیهاست.
هنوز در اسپانیا، ایتالیا، هلند، برزیل، آلمان، پرتغال، انگلیس، فرانسه، آرژانتین و تمام کشورهای صاحب فوتبال، به بزرگان و پیشکسوتان این ورزش احترام میگذارند و تا وقتی این افراد زنده هستند در رسیدگی به وضعیت آنها دریغ نمیکنند. تنها اگر یکی از بزرگان فوتبال مرتکب رفتاری خلاف قاعده و قانون شود، از سوی جامعه فوتبال طرد میشود و از او انتقادهای فراوان میشود. هرچند در این حالت هم احترام فرد به عنوان پیشکسوت فوتبال حفظ میشود، نمونه بارز این قضیه، دیگو مارادوناست.
در ایران اما اوضاع دگرگونه است. ما در ایران داعیه اخلاق داریم و هر کس وارد فوتبال- بخوانید کل ورزش- میشود، کباده منش پهلوانی و جوانمردی میکشد اما در عمل آنچه وجود ندارد یا دستکم، کمتر یافت میشود، کیمیای اخلاق است.
در تاریخ فوتبال ایران بزرگان زیادی بودهاند که برای بالا بردن نام و پرچم کشور تلاش کردند و از جان برایش مایه گذاشتند اما اکنون یا خانهنشین و فراموش شدهاند یا در سکوت خبری زندگی میکنند یا چهره در نقاب خاک کشیدهاند.
دسته اول شامل فوتبالیستهای بزرگی است که در وضعیت نابه سامانی زندگی میکنند. نامهای درخشانی که سالها تیتر یک روزنامهها بودند و در محافل فوتبالی و جمع عامه مردم دربارهشان گفتوگو میشد، اکنون در انزوا و تنهایی با مشکلات زیادشان دست و پنجه نرم میکنند تا کی وقت رحلت فرا رسد.
از جمع فوتبالیستهای مطرح دهههای قبل ایران، تعداد زیادی هستند که اکنون یا کلا بیکارند یا به عنوان کارمند رده پایین، راننده تاکسی و مشاغل سخت برای سنین آنها مشغولند و اکثر قریب به اتفاق آنها فاقد بیمه هستند.
بخش دیگری از پیشکسوتان هم هرچند زندگی بدی ندارند اما در سکوت خبری و در گوشه گوشه جهان زندگی میکنند و شاید در محل زندگیشان کسی آنها را نشناسد. برخی از این افراد، کارنامه بسیار درخشانی در فوتبال ایران و آسیا دارند و اگر فردی با چنین سابقهای مثلا اهل ژاپن یا کرهجنوبی بود به عنوان بزرگترین ستاره تاریخشان او را مورد احترام قرار میدادند و از حضورش بهره میگرفتند نه اینکه به دور از هر خبری در یک کشور دور و بیگانه، در تنهایی زندگی کند.
بخش دوم که روزگارشان تلختر از سایرین است، آنهایی هستند که در تنهایی زندگی کردند و از دنیا رفتند و کسی از غمها و سختیهای زندگیشان باخبر نشد.
غلامحسین مظلومی با سرطان جنگید و رفت و کسی نگران حال پیشکسوتان نشد. همایون بهزادی بزرگ در مسکن مهر پردیس، نفسهای آخرش را به تنهایی کشید و رفت و کسی غصه بزرگان خسته و بیمار را نخورد. علی آقامحب، موسس باشگاه قدیمی دارایی بیخبر از دنیا رفت در حالی که ۱۰۲ سال از خداوند عمر گرفت و در این دوران طولانی حیات، هیچکس سراغش را نگرفت تا پس از سالها به دوست قدیمیاش عباس اکرامی بپیوندد؛ اکرامی که خود مبدأ شعار «اخلاق، درس و ورزش» در فوتبال ایران است و اکنون کمتر کسی نامی از او میبرد.
علی جباری بزرگ سختی کشید، داغ پسر دید و حالا در سوگ درگذشت دختر نازنینش نشسته و همه این غمها و دردها هیچکس را از جایش تکان نداده که جویای احوال این آدمها شود.