مصطفی شوقی
با يك تناقض بزرگ روبرو هستيم؛ مقابل ما فردي است كه سازنده خاطره هاي بسيار مثبتي براي فوتبال دوستان ايراني است. با كسي روبرو هستيم كه هواداران بي شمار پرسپوليس بعد از علي پروين، گمشده خود را در او يافته بودند. محبوب قلب هاست و البته رفتار پرتنش اش در كنار اين خاطره هاي خوب و از ياد نرفتني- در تمام دوران بازيگري اش - او را فوتباليستي خاص كرده است. كسي كه شايد دوستش داشته باشيم اما نمي توانيم كتمان كنيم كه «علي كريمي» از آن جنس آدم هاست كه هميشه نمي توان به خاطر خصوصيت هاي فردي اش حامي اش باشيم. اينجا يك تفاوتي ميان حمايت و دوست داشتن قائل هستم. ممكن است علي كريمي فوتباليست خوبي باشد، از آن فوتباليست هايي كه مي شود ساعت ها درباره خلق صحنه هاي بي شمار تكنيكي اش صحبت كنيم، صحنه هايي كه بخشي از خاطرهاي ماست، بخشي از نوجواني و جواني مان و حتي بخشي از هويت فوتبالي مان.
علي كريمي بچه محل من است؛ در وردآورد، در منتهي اليه غرب تهران، جايي كه مرز تهران و كرج است. همين چندماه پيش بود كه مجسمه اش را در محله ما نسب كردند. او با اينكه حالا فوتباليست بسيار معروفي است اما هنوز گاهي به محله اي كه روزگاري را در آن گذرانده است مي آيد، نه خيلي زياد اما به بچه محله هايش سر مي زند. چيزهاي ديگري نيز از او شنيده ايم، واكنش هايي اجتماعي كه گاهي وقت ها در شبكه اجتماعي اش از خود نشان مي دهد، موضع گيري هايي كه بر محبوبيت او افزوده است. عكس هايي از او منتشر مي شود كه به مراكز خيريه مي رود؛ كمك هم مي كند. پس او به عنوان يك «سوپر استار» و «سلبريتي» كسي كه مورد رجوع مخصوصا جوان هاست، كسي كه خواست آنها را اجابت مي كند. كسي كه اين گروه به دنبال او هستند و پيگيري اش مي كنند. شايد بخشي از چهره بودنش در رفتار ذاتي او باشد؛ بي تكلفي و واكنش سريع اش به رويدادهايي كه خودش خلق مي كند يا اينكه پيرامونش شكل مي گيرد.
اتفاقا اين هوش هيجاني كه علي كريمي دارد بسياري را به دنبال خود مي كشاند و گاه بحث هاي صريح و بي پردهاي را شكل مي دهد. او اين قدرت را داشته است كه « موضوع» بحث هاي بسياري باشد. اما سؤال اساسي اينجاست كه آيا رفتاري كه علي كريمي مخصوصا در 5 سال اخير پي گرفته، چه سود و كمكي به خودش و فوتبال ايران كرده است؟ آيا علي كريمي جديدي رخ نمايان كرده است؟ علي كريمي كه ما مي شناختيم در عين داشته هاي بيروني و حاشيه سازي اش در زمين بازي، يك مينياتوريست بود تا فوتباليست. ما فقط از او فوتبال نمي ديديم، هنر فوتبال را در مستطيل سبز اجرا مي كرد. همه داشته هاي علي كريمي قدرت سلبريتي بودنش نبود، اگر واكنش سريعي بود، در محوطه جريمه بود و گلزني فوق العاده اش. حالا اما ما كمتر علي كريمي را مي بينيم كه اينچنين است. حاشيه هاي او هم ديگر از جنس خطاي سنگين روي بازيكن حريف يا جدل با بازيكن حريف و يا هل دادن داور بازي نيست بلكه در حوزه هاي بيروني درباره آدم ها از هم باشگاهي هايش گرفته تا مربي و مديران تيم است. اينكه روزي با علي دايي در گفت وگويي پرخاشگرايانه در مورد اينكه چه كسي پرسپوليس را بيشتر دوست دارد شركت مي كند و اينكه روزي مدير باشگاه را به خاطر مسئله مديريتي مورد نوازش شديد قرار مي دهد. او حالا نه در نقش فوتباليست تكنيكي و باهوش بلكه در نقش مدعي و شاكي، گويي براي فرياد زدن اين مشكلات ماموريتي اجتماعي را از طرف هوادارانش دريافت كرده است.
اينها اما بماند. علي كريمي به سفر استراليا نرفت او در اينستاگرامش نوشت كه «اگر نميتواني خدمت كني، برو تا خيانت نكني» دلايل زيادي براي اين كار عنوان شده؛اينكه او در ليست پاداش تيم ملي نبوده، كروش مثل مربيان ايراني سابق گفته كريمي روي نيمكت تيم ملي جايي ندارد، كريمي به كروش گفته كه محمد نوري را به تيم ملي دعوت كند تا حداقل يك پرسپوليسي در تيم ملي باشد و... اين دلايل عنوان شده است اما شايد هيچيك از اينها، دليل رفتن علي كريمي نباشد. علي كريمي بدون سابقه مربيگري، بدون مدرك مربيگري و به عنوان گزينه حداقلي كروش براي تيم ملي، نبايد با يك رفتار هيجاني تيم ملي را ترك مي كرد. او بعد از اينكه در سالهاي اخير هيچ كار بزرگي نكرده بود، در تيم ملي مي توانست حداقل معني اسطوره بزرگ بودن براي بازيكنان جوان تيم ملي باشد. مي توانست بماند و كار ياد بگيرد. او بارها و در سال هاي اخير از ميانه راهي كه رفته برگشته، مي توانست ديگر اشتباه نكند، مي توانست راه رفته را تا آخر برود. راه رفته اي كه براي آمدن به آن هزينه هاي بسياري داده و انتقادهاي زيادي شنيده. او حالا در تيم ملي، مظهر منافع ملي ايران چنين كرده است. حتي اگر كروش به او گفته باشد كه روي سكو برود، براي اينكه او مي تواند يكي از «گزينه هاي آلترناتيو» تيم ملي فوتبال ايران در آينده باشد خود را در فوتبال ملي تمام نمي كرد. براي او متأسف و نگرانيم؛ سلبريتي ما به كجا مي رود...؟