سلام برره!
بدون شك پيمان قاسمخاني را بايد يكي از خلاقترين هنرمندان اين سالهاي كشورمان به شمار بياوريم؛ فيلمنامهنويس توانمندي كه پاي خيلي از خاطرات خوب ايرانيان، ميشود رد پايش را ديد. او مخلوطي از هوش و استعداد است كه همين تركيب مهم، باعث ماندگاري بسياري از آثارش شده. سال گذشته حسن روحاني در يكي از سخنرانيهايش گفت: «به زور شلاق نمیشود مردم را به بهشت فرستاد.» اين حرف روحاني بازتابهاي زيادي در آن زمان داشت، در حالي كه پيمان قاسمخاني طرز تفكري شبيه اين را يك دهه پيشتر در فيلم جنجالي مارمولك مطرح كرده بود. اينكه يك فيلمنامهنويس 10 سال جلوتر از رييسجمهور كشورش روي يك نقطه ايستاده باشد، طبعا از ذكاوت او مايه ميگيرد.
پاييز سال 84، زوج قاسمخاني و مهران مديري مجموعهاي را روي آنتن تلويزيون بردند كه خيلي زود جايگاهي ممتار پيدا كرد و به يكي از محبوبترين سريالهاي ايران تبديل شد. «شبهاي برره» داستان زندگي اهالي يك روستاي دورافتاده در دهه 20 خورشيدي را روايت ميكرد. با اين وجود علايم فراواني در كار بود كه به روشني نشان ميداد هدف سريال، نقد شرايط امروز جامعه ايراني است. آنچه همه ما شبهاي طولاني به آن خنديديم، در حقيقت آيينهاي تمامقد از زندگي روزمره خودمان بود. با اين تفاوت كه خالقان اثر براي در امان ماندن از تنگنظري و مقاومتهاي متداول، آن را در بستري متفاوت تصوير كرده بودند. تنها كافي است هر زمان سري بچرخانيم و به اتفاقات اطرافمان دقيقتر نگاه كنيم؛ بيترديد خيلي آسان ميشود المانهاي زندگي «برره»اي را ديد و درك كرد، به ويژه اين روزها كه از همه جهت گرفتار دامهاي خودساخته هستيم.
در برره رسم بود زماني كه مردم قصد داشتند به مسالهاي اعتراض كنند، با سنگ شيشههاي خانه خودشان را ميشكستند. چقدر به اين كار آنها خنديديم، ولي هيچوقت حواسمان نبود كه جنس خيلي از رفتارهاي خود ما هم همين شكلي است. اتفاقي در عربستان رخ داده و مردم در ايران به آن اعتراض دارند. راهش چيست؟ حمله به سفارت و كنسولگري، تغيير قواعد بازي به سود اعراب و تحميل هزينههاي هنگفت به كشور خودمان؟ خب الان بعد از آن ماجراهاي تهران و مشهد چه اتفاقي افتاد؟ آنچه برخي از دوستان انجام دادند، چه نفعي براي ايران داشت؟ اصلا كاري به اين اتفاقات سياسي و پشت پردههاي احتمالي آن نداريم، اما مگر در بقيه حوزهها وضع بهتر از اين است؟ مگر در ورزشگاههاي اين ممكلت كم پيش آمده كه مردم در اعتراض به حوادث بازي صندليهاي خودشان را بشكنند و وسط زمين پرت كنند؟ مگر كم بوده تعداد دفعاتي كه اتوبوسها را تخريب كردهاند يا گوشهاي از ورزشگاه را آتش زدهاند؟ هر بار چقدر اذيت شديم و چقدر خرج الكي تراشيديم تا همه چيز به وضع قبلي برگردد؟ اصلا برره يعني جايي كه هميشه «وضع سابق» در آن وضع بهتر است و بايد هزينه بدهي تا به آن برگردي!
ماجراهاي پيش آمده براي سوشا مكاني هم نمودي ديگر از زندگي «برره»اي ماست. مردمان آن روستاي خيالي با افتخار اعلام ميكردند: «اينجا حرف خصوصي نداريم» و ما امروز پياپي ميفهميم همين قاعده، با قدرت تمام در سبك زندگي فعلي خيلي از ايرانيان هم جاري است؛ حتي اگر دلمان نخواهد به آن اعتراف كنيم. اينجا همه چيز فقط تا وقتي خصوصي است كه لو نرفته باشد، وگرنه بعد از آن هيچ ارادهاي براي حفظ اسرار و آبروي ديگران وجود نخواهد داشت. در ليست بلند بالاي قربانيان ما، همه جور آدمي هم پيدا ميشود؛ از فوتباليست و مجري و ستاره سينما تا دختر بيمار و پسر بچه كمسال. اينجا خودت بايد حواست به كارت باشد، در غير اين صورت اگر بياحتياطي كني يا بدشانسي بياوري، جامعه كنجكاو و بيرحم، تا آخرين اپسيلون وجودت را خرد خواهد كرد.
سوشا هم خوب يا بد، يكي مثل بقيه است. باز در «برره» دعوا شده و مردم بدون اينكه اصلا بدانند موضوع چيست، روي سر هم شيرجه ميزنند تا كسي را كه زودتر پايش پيج خورده و روي زمين افتاده، له كنند. خوبي كار هم اين است كه همه ما در مقام حرف و ادعا، اساتيد مسلم انسانيت و اخلاقيم. جاي تعجب هم ندارد البته؛ چه اينكه استفاده از «افعال معكوس» يكي ديگر از ويژگيهاي مهم اهالي برره محسوب ميشود!