روشهاي مستشاري و فوتبال ایران
مصطفي شوقي (روزنامه نگار)
مجادله سرمربي تيم ملي با ركن اجرايي فدراسيون فوتبال اگر در هر كشوري رخ ميداد به بركناري سرمربي تيم ملي منتهي ميشد؛ اما چرا كيروش اينگونه عمل نميكند؟
اول- مجادله سرمربي تيم ملي با ركن اجرايي فدراسيون فوتبال اگر در هر كشوري رخ ميداد به بركناري سرمربي تيم ملي منتهي ميشد. بر اساس قوانين و اصول رفتار حرفهاي، فردي كه تحت قرارداد سازمان و نهادي قرار دارد بايد نسبت به آييننامه و قوانين آن سازمان احترام كامل داشته باشد و آن را رعايت كند. اگر تخلفي كرده و يا اينكه پروندهاي براي او توسط نهادهاي نظارتي باز شده، بايد تا پايان رسيدگي و صدور حكم بهجاي فرافكني عمومي پاسخگو باشد. اما چرا كيروش اينگونه عمل نميكند؟ چرا او بهجاي حضور در كميته اخلاق، اظهارات خود را به رسانهها و نزد افكار عمومي برد؟ چرا او طبق اصول حرفهاي پاسخگوي عمل خود نبود؟ آيا در پس پرده رخدادي در حال جريان است كه او را چنين آشفته كرده كه به دادخواهي نزد افكار عمومي آمده است؟ اگر مثلا در تيم ملي پرتغال يا باشگاه منچستر چنين پيشامدي اتفاق ميافتاد او به ميان رسانهها ميآمد و فرياد سر ميداد؟ بر اساس اطلاعات موجود رئيس فدراسيون فوتبال از ابتدا در جريان پرونده كيروش و شركت آلاشپورت بوده است. بهطوري كه گفته ميشود قرارداد كيروش با اين شركت در دفتر آقاي كفاشيان به امضا رسيده است. همان صدهزاردلاري كه به گفته مقامات سابق كميته اخلاق منشأ فساد كيروش بوده است. خلاصه اينكه رئيس فدراسيون ميدانسته كيروش اين پول را دريافت كرده و دليلش را هم؛ پس ماجرا با اجازه بالاترين مرجع فدراسيون است. پس چرا چنين رخدادي در جريان است؟ چرا رئيس فدراسيون نميتواند جلوي ماجرايي ساده كه خودش در پس و پيش آن قرار دارد را بگيرد؟ آيا مساله ديگري وجود دارد كه ما نميدانيم؟
دوم- آقاي عليرضا اسدي بازيكن سابق تيم ملي و شاگرد مرد اخلاق فوتبال ايران است. اسدي كسي است كه اگر با او گفتوگو كنيد، با فردي مواجه هستيد كه شور و هيجان خاصي در كلامش دارد، محافظهكار نيست و البته خود را اصولگرا به معناي پايبند به ارزشهاي فوتبالي ميداند. او همانند كيروش در سخنگفتن تند است و بيمحابا حرف ميزند. گفته ميشود از سوي نصرالله سجادي به فدراسيون فوتبال تحميل شده است. خودش آن را تكذيب نكرده و همين دستاويز كيروش شده كه وي را مامور گروهي ميداند كه بر عليهاش كار ميكنند. اسدي جلسهاي با كيروش در اسفندماه سال پيش داشت كه هيچكس از آن خبر ندارد. گفته ميشود اسدي در آن، كيروش را در مورد بازيكنان تيم ملي به چالش كشيده و از وي به دليل برخي موضوعات فني انتقاد كرده است. كيروش گويا نميدانسته با پزشكي روبهروست كه روزي بازيكن تيم ملي و باشگاههاي تهران بوده. البته در مجادله امروزش بارها اين مساله را به تمسخر كشيده است. اسدي تلويحا مخالفانش در فدراسيون فوتبال يعني اسلاميان و تاج معروف به باند اصفهاني را پشت پرده بيانيههاي كيروش ميداند. آنها از آلترناتيوهاي اصلي كفاشيان در انتخابات اسفندماه فدراسيون فوتبال هستند. در مقابل، اسدي نيز خود گزينهاي بالقوه است و البته برگزاركننده انتخابات. آيا دعواي كيروش و اسدي بر سر انتخابات آينده است؟ اگر چنين است، كيروش در اين كارزار چه ميكند؟
سوم- رفتار كيروش يادآوري تلخ تاريخ است كه پيش از اين نيز در ايران سابقه داشته. كيروش تحت قرارداد فدراسيون فوتبال ايران و طبق قانون مستشاري است. در طول تاريخ اين كشور مستشاران خارجي به دليل ضعفهاي بنيادي سختافزاري و گاه نرمافزاري با نگاه بالا به پايينشان با روشهاي تحقيرآميز، به جاي اينكه منشأ خدماتي براي كشور باشند، خاطرات تلخي را بهجا گذاشتهاند. در طول تاريخ اين ملك به دليل همان ضعفهاي رفتاري برخي از صاحبمنصبان امور نيز با تيره كردن فضا در واقع باعث سوءتفاهم و از بين بردن اثرات احتمالي مثبت آنها در كشور شدهاند. به هر حال مستشاران براي برطرف كردن مشكلي به ايران آمدهاند. آنها براي توسعه و حركت روبهجلو به ايران ميآيند نه اينكه اسير حواشي و سوءتفاهمات رفتاري شوند. از سوي ديگر آنچه در بيانيه يكشنبهشب كيروش مشاهده شد، بيان موقعيت از بالا به پايينش نسبت به ورزش و فوتبال ايران و نهادهاي تصميمگيرش بود. يادآوري افتخاراتش ترجمان اين جمله بود كه شماها در سطح من نيستيد! اين همان نگاه تحقيرآميز مستشاري است. كيروش اگر چنين كارنامهاي نداشت كه به ايران نميآمد و به گفته يكي از اعضاي سابق كميته اخلاق روزي 14ميليون تومان از پول اين مردم را دريافت نميكرد. قبول داريم كه فوتبال ايران مشكلات عديدهاي دارد اما همين فوتبال ايران سالي 5/2ميليون دلار به كيروش و دستيارانش ميدهد كه باعث توسعه فوتبال ملي شود نه اينكه مشكلي بر مشكلات آن بيفزايد و خودش تبديل به يكي از مشكلات آن شود. براي روشن شدن رفتار مستشاران در ايران نمونهاي تاريخي را يادآوري ميكنم؛ آرتور میلسپو، مستشاري بود كه براي بار نخست در سالهاي ابتدايي قرن حاضر و بعد از آن در سالهاي پرآشوب دهه20 به ايران آمد. وي همانند كيروش اثرات مثبت و منفي بهجا گذاشت اما در مجموع، اقداماتش توسط ایرانیان مثبت ارزیابی شده. او امور ماليه ايران را سروسامان داد و منشأ خدماتي بود اما با تندخويي، رفتار خشن، كليگويي، روحيه ستيزهجويي و برتريطلبي اثرات مثبتش را تحت تاثير قرار داد و حاكميت ملي را خدشهدار كرد. در نهايت دولت مركزي ايران بار دوم از او سلب مسئوليت كرده و اخراجش كرد. مخبرالسلطنه هدایت درباره آرتور میلسپو تعبير جالبي دارد: «میلسپو یکدنده است و بدکله!...»