شاهین تهرانی
مردی از قلب دنیای تصویر و سینما که مرکز دیده شدن و در چشم بودن است، برای اینکه در لنز دوربین ها قرار گیرد، به دنیای فوتبال پناه می آورد و می خواهد با اقدامی عجیب و غیرقانونی، خودش و فیلمش را به رخ دیگران بکشاند و التماس دعا داشته باشد. آیا این عمل به خودی خود به معنای بیشتر در چشم بودن فوتبال در قیاس با سینما نیست؟ آیا جمعه گذشته سینما برای دیده شدن دست به دامان فوتبال نشده بود!؟
دیدار به ظاهر خیرخواهانه ستارگان فوتبال جهان با ستاره های دهه 60 و 70 کشورمان در ورزشگاه بزرگ آزادی تهران برگزار شد و حاشیه ها خیلی بیشتر از متن آن بود! چیزی که در این هیاهو از یادها رفت همانا کودکان معصوم مبتلا به بیماری سخت «ام.اس» بود که تنها به بهانه کمک به آنان این بازی انجام شد!
نمایشی که «علی ملاقلی پور» کارگردان فیلم «قندون جهیزیه» در اعتراض به کم شدن سینماهای اکران فیلم اش اجرا کرد، درست نقطه مقابل تصویری بود که پدر مرحوم اش در فیلم «م، مثل مادر» ساخت.
در «م، مثل مادر» رسول شخصیت اول قصه برای رسیدن به خواسته اش دست به هر کاری نزد. قانون شکنی نکرد! سوخت و ساخت و درد کشید؛ ولی تن به فساد و
بی قانونی نداد. اما در «ج مثل جیمی جامپ» علی ایجاد هرج و مرج و قانون شکنی و خراب کردن تصویر فوتبال ایران در چشم ستارگانی که از گرداگرد جهان جمع شده بودند، کرد. مستقیم ترین راه رسیدن به هدف را انتخاب کرد راهی که باعث شد سرهای زیادی به نشانه تاسف تکان بخورد و اینها شاید به تعداد کسانی بودند که نسبت به «رسول» ارادت داشتند. نخستین نکته ای که در رابطه با این اقدام عجیب و غریب به ذهن متبادر می شود، علت انتخاب شدن این راهکار برای در چشم قرار گرفتن بود. مردی از قلب دنیای تصویر و سینما که مرکز دیده شدن و در چشم بودن است، برای اینکه در لنز دوربین ها قرار گیرد، به دنیای فوتبال پناه می آورد و می خواهد با اقدامی عجیب و غیرقانونی، خودش و فیلمش را به رخ دیگران بکشاند و التماس دعا داشته باشد. آیا این عمل به خودی خود به معنای بیشتر در چشم بودن فوتبال در قیاس با سینما نیست؟ آیا جمعه گذشته سینما برای دیده شدن دست به دامان فوتبال نشده بود!؟
در چند ماه اخیر تعداد کسانی که از این راه به دنبال کسب نام و نشانی از خود هستند و عشق شهرت و شهرت طلبان کم سواد و کم دانشی که سال ها عقده فروخورده شده خود را با پریدن به میان جماعت فریاد می زنند و برای دیده شدن قواعد نظم و ترتیب را زیر پای می گذارند و متوسل به هر اقدامی می شوند، بیشتر از گذشته شده است!
در چنین ساختاری از کارگردان زاده ای که در محیطی فرهنگی تولد و رشد یافته و رسالت و هدف اصلی اش برای هنرمند شدن باید اعتلای فرهنگ جامعه باشد به هیچ روی توقع نداریم از راهی چنین غلط، زشت و غیرمعمول در پی اثبات خویش برآید.
قصه هدفی که وسیله را توجیه می کند، ظاهرا قصه هر روزه ما در مواجهه با اتفاقات غیرروزمره و فشارهای مختلف است. گویا هر کسی برای شکستن زیربار این فشار آستانه شکستی دارد که وقتی از آن حد گذر می شود، سرزدن هر حرکتی از او ظاهرا امکان پذیر می شود. هر کدام از ما که امروز در امنیت و آرامش کامل برای «علی ملاقلی پور» سری به نشانه تاسف تکان می دهیم، ممکن است پس از رد شدن آستانه تحمل مان تبدیل به پرخاشگری غیرقابل مهار شویم! غافل از شان و جایگاه و منزلتی که نام و سابقه و تحصیلات و خانواده مان برایمان برجای گذاشته اند!
آری! برای همه ما در زندگی بالاخره نقطه ای وجود دارد که در آن «هدف وسیله را توجیه می کند» جایی که منافع فردی در قیاس با هر نوع منفعت دیگری – اجتماعی، ملی و حتی بین المللی – در ارجحیت قرار می گیرد و آدمی تنها خودش را می بیند و بس!