رسول بهروش
دو، سه سال پيش وقتي يك معلم روستايي در اقدامي ارزنده براي همدردي با دانش آموز بيمار كلاس موهايش را كوتاه كرد، سر تراشيدن به يك موج کم عمق و سطحی دیگر بين بخشي از ملت هميشه در صحنه ايران تبديل شد؛ همان ها كه يك روز عكس شان با شلوار جين را پروفايل فيس بوك شان مي كنند و يك روز ديگر نیز همه با هم كلاه كاسكت سرشان مي گذارند. در اين كشاكش، محمد مايلي كهن هم خودش را قاطي بازي «تين ايجرها» كرد و موهايش را از ته زد تا به تيتر خبرگزاري ها تبديل شود؛ آنچه هميشه در پي اش بوده است. كمي بعدتر در غائله سوءبرداشت از سخنان علي دايي در مورد كارگران شهرداري، باز هم حاجي مايلي به صحنه آمد و با لباس رفتگري روي سكوهاي استاديوم نشست تا «توجه» بخرد. داستان اين آخري و شتاب او به سمت محبس اما واقعا نوبر بود. مايلي كهن كه مي دانست كسي نمي تواند داخل زندان از او عكس بگيرد، همه زورش را زد تا در همان خيابان دستبند به دستش بزنند و سه گانه شگفت انگيزش را تكميل كند. حالا او هت تريك كرده و البته هر بار با همدلي كمتري در ميان افكار عمومي مواجه شده است؛ تا جايي كه در اين مورد اخير، سماجت وی در زمینه حضور در زندان با اعتراض هزاران هوادار فوتبال در فضاي مجازي مواجه شد. امروز مايلي كهن 60 ساله بايد در خلوت خودش به فكر فرو برود و ببيند تا چه زماني مي تواند به اين بازي ادامه بدهد؟ او در مسير خلق اين حوادث چه چيزي به دست آورده و چقدر هزينه داده است؟ و آيا واقعا اين معامله به سود وي بوده يا نه؟
علي دايي در برنامه نود و در خلال جدالش با وزارت ورزش گفت: «طرف حساب من وزير است، نمي دانم چرا فيل و اسب و سرباز را جلو مي فرستند.» آنچه دايي نمي داند اما شايد اين است كه خيلي اوقات همين سربازها بازي بزرگان را بهم مي ريزند؛ يكي مثل مازيار ناظمي كه روزي با انتشار فايل خصوصي سخنان او عليه مايلي كهن سهمي بسزا در به گند كشيده شدن اين رابطه ايفا كرد يا يكي مثل نادر فريادشيران كه پي در پي هيزم در آتش اختلاف مي افكند و در ستيز با دايي، از پاپ كاتوليك تر شده است. اين قانون غيرقابل تغيير طبيعت است كه هر كجا بزرگ ترها اختيارشان را دست آدم هاي كوچك بدهند، فرجامي غير از خسران و تباهي باقي نمي ماند. كاش درس بگيريم...