های دولت، «تفسیر درست از ماهیت سرخابی ها»
اینکه تمام زورمان را به کار گیریم که هر طور شده در یک بازه زمانی مشخص و با هر روشی شر این دو تیم را از سرمان کم کنیم ظلم به هواداران است.
در ده سال گذشته بصورت پراکنده و با شدت و حدت کم یا زیاد در قالب برنامه های پنج ساله از جمله برنامه های چهارم و پنجم و یا قوانین بودجه سالانه در خصوص حمایت دولت از ورزش و یا در جهت تقویت بخش خصوصی در ورزش و واگذاری اماکن ورزشی و باشگاه های دولتی به بخش خصوصی احکامی صادر شده است در بند ب ماده 117 قانون برنامه چهارم دستگاه های دولت مجاز شده بودند که 1% از اعتبارات خود را در ورزش هزینه نمایند و البته در بند ز همان ماده قانونگذار با علم به اینکه خصوصی سازی در ورزش یک شبه ایجاد نخواهد شد به شکل عالمانه ای پروسه چند مرحله ای و در واقع زمانبر و چند ساله ای را تکلیف می نماید که طی آن تقویت بخش خصوصی در ورزش در زمینه های اداری، مالی، منابع انسانی و ... به تدریج مد نظر است و ابتدا رسیدگی به سطح 50% خصوصی سازی در ورزش هدفگذاری شده و سپس از طریق « حمایتهای دولتی و پشتیبانی قانونی، اداری و تسهیلات و کمک های اعتباری رسیدن به سطح 100% را مدر نظر قرار می دهد.
در قدم بعدی و پنج سال بعد در ماده 13 از فصل اول قانون برنامه پنجم البته در قالب تبصره پرداخت هر گونه وجهی از محل بودجه کل کشور به هر شکل به ورزش حرفه ای ممنوع می شود که البته هنوز بحث واگذاری و تکلیف برای آن مطرح نبوده، اما در قانون بودجه سال 93 و در بند ع تبصره 3 آن قانون صراحتاً عنوان می شودکه باید سهام باشگاه های ورزشی دولتی از طریق مزایده واگذار شود و در واقع داستان از اینجا شکل جدی تری به خودش می گیرد.
متاسفانه در فاصله سال های اجرایی برنامه چهارم و حتی بعد از آن، پروسه مدنظر و مراحل تکلیف شده قانونگذار برای خصوصی سازی در ورزش انجام نگرفته و در واقع انجام مراحل مقدماتی فراهم نمی شود و یا به خاطر نداشتن راهکار درست در مرحله اجرا شکست می خورد ( برق شیراز ) و به عبارتی این سیاست ها نه تنها در مورد سرخابی ها که در هیچ باشگاهی اتفاق نمی افتد اما از سال 90 که شروع برنامه پنجم است و در واقع کمک به ورزش حرفه ایی ممنوع می شود دوران ریاضت اقتصادی و غیر اقتصادی برای سرخابی ها به شکل جدی تر شروع می شود. از طرفی به دلیل اینکه نگاه به سرخابی ها نگاه درستی نبوده است و عمق استراتژیک این دو سرمایه عظیم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بطور کامل از طرف بعضی نهادهای مسئول درک نشده این دو باشگاه و دو نهاد ارزشمند نیز با چوب عدم کمک به ورزش حرفه ای (تکلیف قانون برنامه پنجم) رانده می شوند و به یکباره محدودیت شدید منابع مالی روی آنها اعمال می گردد و این دو که زمانی ویترین فوتبال ایران بوده و بیش از 40 میلیون هوادار در سراسر کشور داشتند و همیشه بدنه اصلی تیم ملی را تشکیل می دادند و باعث تقویت تیم ملی فوتبال ایران می شدند یک شبه با تصویب این قانون به عنوان دو طفل سر راهی به حساب آمدند که هیچ کس حاضر نبود آنان را بپذیرد و متاسفانه هیچگاه بزرگی و گستردگی دامنه تاثیرگذاری این دو باشگاه در فرهنگ و اجتماع و شادی و نشاط مردم کاملا درک و شناخته نشد و کار به جایی رسید که در قانون بودجه سال 93 حکم فروش از طریق مزایده آنان صادر شد و متعاقبا مصائب و حواشی سرخابی ها چند برابر شد.
جالب است همزمان با این برخوردهای مطالعه نشده و غیر منطقی با این دو سرمایه ملی و دو باشگاه پرطرفدار بعضی از باشگاه هایی که فقط روی کاغذ غیر دولتی بودند و شاید پنج هزار تماشاچی ثابت هم نداشتند از بودجه های میلیاردی به ظاهر غیر دولتی بهره مند بودند و در هر فصل کلکسیونی از بهترین بازیکنان ملی پوش را در اختیار گرفته و بازیکنان گرانقدر خارجی را جذب نمودند اینکه چرا بعضی تیم ها از چنین بودجه هایی استفاده نموده و می نمایند و سرخابی ها با میلیون ها طرفدار نمی توانند استفاده نمایند کمی عجیب به نظر می رسد اما آنچه که اتفاق افتاد محدودیت های مالی متأثر از احکام قانونی در کنار سوء مدیریت شدید در سرخابی ها باعث شد حتی زمانی که این دو تیم با یکی از آنها در کورس قهرمانی و یا حداقل در کورس تیم های بالای جدول بودند با حواشی ایجاد شده و بلاتکلیفی پی در پی رفته رفته تمرکز خود را از دست داده و با کسب نتایج ضعیف و دور شدن از کورس قهرمانی و تنزل به میانه های جدول باعث سرخوردگی شدید و بی اعتمادی روز افزون هواداران و فراری دادن آنان از ورزشگاه ها شد.
البته لازم است گفته شود اینجانب مدیریت مبتنی بر هزینه بی حساب کتاب و ریخت و پاش در فوتبال شبیه آنچه که در ده سال اخیر در فوتبال ایران اتفاق افتاده را به شدت مذموم دانسته و همیشه در هر فرصتی آنرا رد نموده ام اما اگر فقط به همین دلیل قرار باشد چوب حراج به دو سرمایه ملی زده شود قابل قبول نیست و در واقع پاک کردن صورت مسئله است. همه می دانیم که در واگذاری های اصل 44 بعضی از واگذاری ها که فقط با همین توجیهات واگذار شد بعد از واگذاری نیز توفیقات چندانی نداشته است.
اینکه تمام زورمان را به کار گیریم که هر طور شده در یک بازه زمانی مشخص و با هر روشی شر این دو تیم را از سرمان کم کنیم ظلم به هواداران است.
برندی که این دو تیم دارند یک شبه درست نشده است که یک شبه به فروش برسد. این برندها تزدیک به یک قرن و ذره دره ساخته شده است.
تمامی کسانی که در سرما و گرما در پولداری و بی پولی دویده اند و عرق ریحته اند و تمامی کسانی که برای سربلندی آن دو تیم تلاش نموده اند چه داخل زمین و چه روی نیمکت و چه روی سکو و... در ساختن این برندها شریک اند سربازانی که در پادگان ها شب تا صبح بحث آبی و قزمر دارند و کاسبان و کارگران و ... که در محل کار آبی و قرمز را به رخ یکدیگر می کشند و دانش آموزانی که در مدرسه و بیرون از مدرسه با یکدیگر بخاطر این دو تیم بگو مگو می کنند جزیی از این سرمایه عظیم بوده و در ساختن این برندها شریک اند.
رسانه های ورزشی و غیر ورزشی که بخش قابل توجهی از اخبارشان حول این دو تیم است نیز در ساختن این دو برند سهم به سزایی دارند. بخش قابل توجهی از موفقیت برنامه های موفق ورزشی صدا و سیما به خاطر این دو تیم و هوادارانشان است بنابراین ما با سرمایه های ملی مواجهیم که توانسته اند توجهات را حتی در خارج از مرزها نیز به خودشان جلب نمایند و به عنوان دو نماد قابل توجه برای کشور مطرح شوند و بهمین دلیل هیچ کس حق ندارد نسنجیده و بدون کارشناسی راجع به این دو نهاد تاثیرگذار تصمیم بگیرد و همه باید در جهت تقویت آن دو با حفظ و رعایت اصول علمی، اقتصادی، فرهنگی، ... بکوشیم.
نگارنده معتقد است تصمیم اخیر دولت مبنی بر خروج این دو باشگاه از لیست واگذاری ها بسیار به جا، منطقی و قابل احترام است و به نوعی تفسیری درست و شناخت کاملتر از ظرفیت و ماهیت سرخابی هاست.
اما مسئله مهم اینست که این فرصت جدید نیز نباید با غفلت به هدر رود و نباید اتفاق سالهای گذشته تکرار شودو نباید مدیر یا مدیرانی انتخاب شوند که چشمشان به بودجه دولت بوده و پول را از دولت تحویل گرفته و خرج نمایند.
وزرات ورزش باید بلافاصله به دنبال مدلی جدید و بومی برای اداره این دو باشگاه باشد واگذاری کامل به یک مالک مانند آنچه که در تیم های انگلیسی اتفاق می افتد در فوتبال ما به ویژه در این دو باشگاه کارایی چندانی ندارد از طرفی دولتی ماندن صرف به شکل قبلی نیز جز اتلاف منابع چیزی درپی نخواهد داشت.
تیم های مطرحی مانند رئال مادرید- بایرن مونیخ - بارسلونا و حتی پاریسن ژرمن ( قبل از فروش به اعراب ) نمونه هایی هستند که میتوانند مد نظر قرار گیرند که با ترکیبی از مدل های مختلف اداره می شوند.
در این زمینه باید به ظرفیتهای بالای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پیرامون این دو باشگاه توجه شود، علیرغم محدودیتهای فعلی قانون حق پخش و کپی رایت و... ولی بازهم ظرفیت های گسترده اقتصادی و بازاریابی نهفته بسیاری با داشتن پنجاه میلیون طرفدار وجود دارد که به سرعت باید روی آن کارکرد. انتخاب مدیران دو باشگاه باید محصول بررسی های گسترده و همه جانبه و به دور از رنگ و جناح و حب و بغض باشد و مهمتر اینکه در هر کدام از دو باشگاه باید گروهی از متخصصان دعوت به همکاری شوند که با اصلاح ساختار و ایجاد سازمانی قوی که بتواند نیازهای باشگاه داری مدرن امروزی را برآورده نموده ارتقا این دو برند با ارزش را بدنبال داشته و زمینه ساز موفقیت های آسیایی و جهانی شوند.
از طرفی چون این دو باشگاه حداقل در فوتبال ویترین فوتبال ایران هستند باید در احترام به هواداران میلیونی آنها همیشه بهترین ها جذب این دو باشگاه شوند ولی در کنار آن بهترین تصمیم گیریها در دیگر بخش ها نیز گرفته شود یعنی در ارتباطات بین الملل-بازاریابی-تبلیغات-ترانسفر-تیم های پایه و ... نیز بهترین اقدامات انجام گیرد و من حیث المجموع بهترین خروجی را داشته باشد به عنوان مثال اخیراً تیم رئال مادرید در اردوی پیش فصل در کشور چین فرصت را معتنم شمرده و یک قرارداد مهم تجاری با کمپانی بزرگ علی بابا در چین امضا نموده است که از این طریق شرکت علی بابا اقدام به راه اندازی فروشگاه اینترنتی محصولات رئال مادرید خواهد نمود. این قرارداد پیش از 600 میلیون مشتری به مشتریان محصولات رئال مادرید اضافه می نماید و یا چندی پیش باشگاه بایرن مونیخ بعد از بازگشت از سفر چین در جلسه هیات مدیره خود در راستای بازاریابی بین المللی تصمیم به ایجاد شعبه در شهر شانگهای چین می نماید.
نتیجتاً آنچه که مشخص است این که همه در برابر این سرمایه های ملی مسئولیم و هرکس در هر سطح و مقامی به سهم خودش باید در جهت تقویت این دو باشگاه بکوشد این دو باشگاه باید آنقدر قوی - رویایی و دست نیافتنی باشند که آرزوی هر مدیری مدیریت درآنها و آرزوی هر مربی مربی گری در آنها باشد و یا هر بازیکنی آرزو داشته باشد روزی در این دو باشگاه توپ بزند و نه تنها صلاحیت فنی بلکه صلاحیت های دیگری برای ورود به این دو باشگاه مد نظر قرار گیرد.
ماحصل بحث اینکه دستیابی به این اهداف با مدیران برند ساز میسر می گردد نه با مدیران برند سوز.
* کارشناس اقتصاد ورزش و مشاور مدیر عامل توسعه بازرگانی کمیته ملی المپیک